اریک آرتور بلر با نامِ مستعار جُرج اوروِل (زادهٔ ۲۵ ژوئن ۱۹۰۳ – درگذشتهٔ ۲۱ ژانویه ۱۹۵۰) داستاننویس، روزنامهنگار، منتقدِ ادبی و شاعرِ انگلیسی بود. او را بیشتر برای دو رمان سرشناس و پرفروشش مزرعه حیوانات که در سال ۱۹۴۵ میلادی منتشر شد و در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ میلادی به شهرت رسید و نیز رمان ۱۹۸۴ میشناسند. این دو کتاب بر روی هم بیش از هر دو کتابِ دیگری از یک نویسندهٔ قرن بیستمی، فروش داشتهاند.او همچنین با نقدهای پرشماری که بر کتابها مینوشت، بهترین وقایعنگار فرهنگ و ادب انگلیسی قرن شناخته میشود.
اریک بلر در ۲۵ ژوئن ۱۹۰۳ در شهر موتیهاری، بهار (استان هند) در راج بریتانیا زاده شد. پدرِ پدربزرگِ وی چارلز بلر یک نجیب زادهٔ ثروتمند و زمیندار بود که با لیدی فان -دخترِ ارل وِستمُرلند- ازدواج کرده بود. پدربزرگِ او، توماس ریچارد آرتور بلر، یک روحانی بود. خودِ وی، خانواده اش را با دیدگاهِ طبقه اجتماعی و نه بر مبنایِ موقعیت موروثی توصیف میکند.پدرش ریچارد والمزلی بلر در ادارهٔ خدماتِ رفاهِ سلطنتی کار میکرد. اِریک بلر (جورج اورول) دو خواهر داشت. مارجری، پنج سال بزرگتر از وی و اِوریل، پنج سال کوچکتر بود. زمانی که اریک یک ساله بود، مادرش او و خواهر بزرگترش را به انگلستان برد. آیدا بلر و فرزندانش در هنلی-آن-تیمز آکسفوردشایر ساکن شدند.
زندگی در محیطی طبقاتی در هند و انگلیس باعثِ نگاهِ ویژهٔ او به پدیدهٔ فقر شد؛ موضوعی که مهمترین عنصرِ رمانها و نوشتارهای او را تشکیل میدهد. در جوانی برای کسب تجربه مدتی را در بین فقرا، بیخانمانان و کارگرانِ فصلی لندن و پاریس گذراند و بعضی مواقع در ظرفشوییِ یک هتل کار میکرد. در این زمان شروع به نوشتن تجربیات خود کرد که به نخستین کتابش آس و پاسها در پاریس و لندن (ترجمه درستتر: فقر و دربهدری در پاریس و لندن) انجامید. بیدرنگ پس از این کتاب، به رماننویسی پرداخت و دو رمان نخستش نیز بر اساس همین تجربیاتش در برمه (روزهای برمه) و انگلیس (دختر کشیش) شکل گرفت.
اورول نیز مانند بسیاری از نویسندگان و روشنفکران اروپایی همعصر خود، در دهه ۱۹۳۰ به اسپانیا رفت تا علیه ارتش فاشیست ژنرال فرانکو بجنگد. او در این جنگ مجروح شد و هرگز کاملاً بهبود نیافت و همین جراحت در نهایت به مرگ او انجامید. اورول کتاب درود بر کاتالونیا را بر اساس دیدههای خود در اسپانیا نوشت.
هوای تازه واپسین رمان او پیش از آغاز جنگ جهانی دوم است. در سالهای نخستین جنگ به روزنامهنگاری و نقد کتاب پرداخت، ولی در سال ۱۹۴۳ پس از مرگ مادرش کار بر روی رمانی که تا امروز به آن مشهور است یعنی مزرعه حیوانات (در ایران قلعه حیوانات) را آغاز کرد. رمان او بهدلیل اشاره غیرمستقیمش به شوروی که آن زمان متحدِ انگلیس بود، تا یک سال چاپ نشد. با انتشار کتاب در ۱۹۴۵ در انگلیس و ۱۹۴۶ در آمریکا اورول به شهرت رسید. در چهار سالِ بعدی، اورول به جزیرهٔ جورا در شمالِ اسکاتلند رفت و افزون بر ادامهٔ کارِ ستوننویسی برای روزنامهها، کار بر روی مهمترین و واپسین اثرِ خود هزار و نهصد و هشتاد و چهار را آغاز کرد.
مدت کوتاهی بعد اورول بهدلیل بیماری مزمن ریویاش در بیمارستان بستری شد. او در همان بیمارستان با سونیا برونل ازدواج کرد.
هفت ماه پس از چاپِ کتابِ ۱۹۸۴، اورول در بیستم ژانویه ۱۹۵۰ درگذشت. به درخواست خودش، پیکرش را سوزاندند و خاکسترش را در گورستانی گمنام و پرت در دهکدهای به نام ساتن کورتینی در نزدیکی آکسفورد به خاک سپردند. بر روی سنگ قبرش نیز هیچ اشارهای به شهرت و نامی که بدان آوازهٔ جهانی داشت (جرج اورول) نشد.
دختر کشیش کتابی است با دنیایی متفاوت و نگارشی سادهتر از هر چیز که اورول تاکنون نوشته است. شخصیت اصلی داستان دختر کشیش (دوروتی) است که در محیطی خشک، یعنی خانهٔ پدرش (کشیش) زندگی میکند. دوروتی دختری است که از کودکی تحت تعلیمات خشک و تحجر گرایانهٔ پدرش بزرگ شدهاست. هر چند دوروتی تا حدودی روحیهٔ منحصر به فردی دارد.
دختر کشیش نمایندهٔ مسیحیتی پیش پا افتاده و خشک مقدس است. وضعیتی که کشیش برای دخترش ایجاد کردهاست و مشکلاتی که دوروتی با آنها دست و پنجه نرم میکند (مانند بدهیها و فقر) ذهنیت اصلی داستان است و دوروتی تا قبل از فراموشی و زندگی عادیش تنها به همین مسائل فکرمی کند. در بخشی از کتاب دوروتی فراموشی میگیرد. و به دنیایی جدید پای میگذارد. دنیایی که کاملاً متفاوت از دنیای گذشتهاست. و دوروتی تنها و درمانده از پس آن بر میآید. زمانی است که او حتی به دعا و نیایش نیز فکر نمیکند. و کلیسا در برابرش تقریباً هالهای غبار آلود در ذهن درمانده اش است. کلیسایی که از کودکی برای آن فعالیت کردهاست. دوروتی در داستان دچار کشمکشهای ذهنیتی در ارتباط با مذهب، فقر، پدرش، کلیسا و ... میشود. که در دورهٔ فراموشیش به آنها فکر کردهاست.
در فصلی از کتاب، شاهد گفتگوهای نیم خطی و کوتاهی از شخصیتهای بی خانمان داستان هستیم که دوروتی نیز جز آنهاست. جایی که سرمای خیابانهایش تا مغز استخوان به من هم نفوذ کرد.
دیدگاهی که دوروتی نسبت به کلیسا و مسائل دیگر پیدا میکند کاملاً طبیعی است. تجربهٔ دوروتی از زندگی و کار کردن با کارگران فصلی لندن و خوشه چینی، آس و پاسی او و دوستان نیمه راهش و شعرهای تلخی که خوشه چینان در هنگام کار میخواندند، ایمان دوروتی را نسبت به عقاید مذهبی پدرش سست کرد و او خود دریافت که دیگر ایمانی مانند گذشته ندارد.
دوروتی در بخشی از داستان اشاره میکند، به دلیل اینکه شاهد عشقبازی پدر و مادرش بودهاست. از این کار متنفر است و هرگز نمیتواند تحمل کند مردی او را در اغوش گیرد. او پدرش را به موجود عظیم و دیو صفتی تشبیه میکند که مادرش (آن پری کوچک زیبا رو) را تصاحب میکند. این تنفر او منجر به گریز از هم بستری با مردها میشود. و هرگز ازدواج نمیکند. علت همان تماشای پدر و مادرش است. که اشارهای کوچک به نظریات روانشناسانهٔ فروید دارد.
مبلغ واقعی 2,500 تومان 20% تخفیف مبلغ قابل پرداخت 2,000 تومان
برچسب های مهم